×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

تنهایی

جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت


جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت 
سر را به تازیانه او خم نمیكنم 
افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم 
زاری براین سراچه ماتم نمی كنم 
با تازیانه های گرانبار جانگداز 
پندارد آنكه روح مرا رام كرده است 
جان سختیم نگر كه فریبم نداده است 
این بندگی كه زندگیش نام كرده است 
بیمی به دل ز مرگ ندارم كه زندگی 
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من 
گر به من تنگنای ملال آور حیات 
آسوده یك نفس زده باشم حرام من 
تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب 
می پوشم از كرشمه هستی نگاه را 
هر صبح و شام چهره نهان میكنم به اشك 
تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را 
ای سرنوشت از تو كجا می توان گریخت 
من راه آشیان خود از یاد برده ام 
یك دم مرا به گوشه راحت رها مكن 
با من تلاش كن كه بدانم نمرده ام 
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا 
زخمی دگر بزن كه نیفتاده ام هنوز 
شادم از این شكنجه خدا را مكن دریغ 
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز 
ای سرنوشت هستی من در نبرد تست 
بر من ببخش زندگی جاودانه را 
منشین كه دست مرگ ز بندم رها كند 
محكم بزن به شانه من تازیانه را



فریدون مشیری

چهارشنبه 13 مهر 1390 - 8:03:36 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم