باز دل نامهربانی می کند
یاد ایام جوانی می کند
تا که شیدایم نماید ،
دزدکی
با دو چشمانم تبانی می
کند
گوییا باور ندارد
پیری ام
کین چنین جفتک پرانی می
کند
باز می لرزد زتیر یک نگاه
شمی کشد در کوچه های
سینه آه
بی اراده می روم دنبال
او
گرچه می دانم که باشد
کوره راه
هیچ کس در کوچۀ بن بست
نیست
جز من و دل با دوتا چشم سیاه
گرچه چشمش بادۀ خَمــّار
بود
با نگاهش هردلی بیمار
بود
بوی عطرش خوش تر
از بوی بهار
هر گلی زیبا به پیشش
خوار بود
لیک بهر من در این ایام عمر
گل نبود او بلکه تنها
خمار بود
هی زدم بر دیده و دل با
عتاب
من کجا و این
دوچشم پر شراب؟
کور گردی دیده ، دل
پرخون شوی
تا نگردانید کامم را خراب
زیر لب �
شهریار� نجوایی نمود:
خوب کردی
نقشه هاشان را بر آب
جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
نامه آبراهام لينكلن به معلم فرزندش
22368 بازدید
17 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
29 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian