دل من نمی خواهد کوچه گردی کند
سر هر درخت شاخه گردی کند
دلی خواهد که در ان اشیانی کند
لیگ اشیانی دهد دل دیگری
در جوانی بکرد این ، با دلداده ای
دوازده سالی گذشت با دلدادگی
روزها چون برق و شبها بی بدیع
افسوس یکی از این روزهای دلدادگی
دست داد دلبر ، در دست دیگری
کافی نبود
تنها نزدیک دیگری
انگار در اغوش هم
بگفتم چرا ؟
گفت : دلم بود با تو دم به دم ، لیک اسرار کرد آن دیگری
بگفتم : انچه خود داشتی تمنا از دیگری ؟
من خود بلد بودم دست در دست و لب به لب و هر چیز دیگری
لیک حرمتت می خواستم
پاک ، چون برگ گلت می خواستم
دلم شد اواره و در به در ، مرده در گوشه دیگری
بدادم به دل همان سال دل دیگری
دلی ساده و بی غل وغشتری ، پاکتر، برگ گل اطلسی
ولی افسوس دل آشیانش نداد ، نشد عاشقش جز اندکی
ماند آواره و دربدر ، مرده در گوشه دیگری
تا که 20 سال و چندی زمرگش گذشت
نگاهت رسید از ره دیگری
کلامت درون شد از در دیگری
زلبخند تو
نشستند بر دل به سبک دیگری
تن وجان ودل تسخیر کردند
همه تارو پودم به زنجیر کردند ، زنجیر دیگری
حضورت چه خوش بود ! خوشتر از هر دیگری
چندروزی غمم کردی ، کم به کم
تو کردی علم ، خیمه شادیم ، دم به دم
سرودی شعرهای زیبایی بگوش
تو کردی زندگی را در این سوی پر جوش و خروش
حضورت چه کوتاه ، چو عمر هر گل دیگری
صد افسوس که رفتی از برم ، در بر دیگری
بماندم در این سوی شهر تنها با غم دیگری
فزون شد به غمهایم ، غم تازه دیگری
هجوم آمد کوهساران غم
به روی خیمه شادیم
خیمه اتش گرفت ، دل اتش گرفت
روان شد چشمه ها از کوهساران غم
نشد چشمه خشک ، آتش دل ،شد فزون
جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
نامه آبراهام لينكلن به معلم فرزندش
22359 بازدید
8 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
20 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian