×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

تنهایی

راه زندگی

دل من نمی خواهد کوچه گردی کند

سر هر درخت شاخه گردی کند

دلی خواهد که در ان اشیانی کند

لیگ اشیانی دهد دل دیگری

در جوانی بکرد این ، با دلداده ای

دوازده سالی گذشت با دلدادگی

روزها چون برق و شبها بی بدیع

افسوس یکی از این روزهای دلدادگی

دست داد دلبر ، در دست دیگری

کافی نبود

تنها نزدیک دیگری

انگار در اغوش هم

بگفتم چرا ؟

گفت : دلم بود با تو دم به دم ، لیک اسرار کرد آن دیگری

بگفتم : انچه خود داشتی تمنا از دیگری ؟

       من خود بلد بودم دست در دست و لب به لب و هر چیز دیگری

       لیک حرمتت می خواستم

       پاک ، چون برگ گلت می خواستم

دلم شد اواره و در به در ، مرده در گوشه دیگری

بدادم به دل همان سال دل دیگری

دلی ساده و بی غل وغشتری ، پاکتر، برگ گل اطلسی

ولی افسوس دل آشیانش نداد ، نشد عاشقش جز اندکی

ماند آواره و دربدر ، مرده در گوشه دیگری

تا که 20 سال و چندی زمرگش گذشت

نگاهت رسید از ره دیگری

کلامت درون شد از در دیگری

زلبخند تو

نشستند بر دل به سبک دیگری

تن وجان ودل تسخیر کردند

همه تارو پودم  به  زنجیر کردند  ، زنجیر دیگری

حضورت چه خوش بود ! خوشتر از هر دیگری

چندروزی غمم کردی ، کم به کم

تو کردی علم ، خیمه شادیم ، دم به دم

سرودی شعرهای زیبایی بگوش

تو کردی زندگی را در این سوی پر جوش و خروش

حضورت چه کوتاه ، چو عمر هر گل دیگری

صد افسوس  که رفتی  از برم  ، در بر دیگری

بماندم در این سوی شهر  تنها  با غم دیگری

فزون شد به غمهایم ، غم تازه دیگری

هجوم  آمد کوهساران غم

به روی خیمه شادیم

خیمه اتش گرفت ، دل اتش گرفت

روان شد چشمه ها از کوهساران غم

نشد چشمه خشک ، آتش دل ،شد فزون

چهارشنبه 13 مهر 1390 - 7:52:11 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم